استعاره گلام سفرهای گالیور در اکت

از دوران کودکی به طور حیرت انگیزی به برنامه “سفرهای گالیور” علاقه داشتم. شخصیتی در این برنامه وجود داشت که همه ما او را با نام “من می‌دانستم” می‌شناسیم. بله، “گلام” شخصیتی بود که همیشه هشدارهایی در خصوص وقایع ناخوشایند اعلام می‌کرد.

منبع: دوستی، پیمان. (۱۴۰۰). مهارت های زندگی بر اساس پذیرش و تعهد درمانی متمرکز بر شفقت. انتشارات امین نگار: تهران. چاپ چهارم.

سفارش این کتاب

گرچه گاهی هشدارهای او جدی بود، اما در اکثر مواقع شدت هشدارها با موقعیت تهدید همخوانی نداشت. کمی که سنم بیشتر شد، متوجه حضور “گلام” در وجود خودم هم شدم. نام او را “ذهن قصه گو” گذاشتم.

این کاملا طبیعی است که ذهن هشدارهایی در خصوص اتفاقات ناگوار آینده، خاطرات ترسناک گذشته، و یا تهدیدهای غریب الوقوعی که ممکن است اتفاق بیوفتد به ما بدهد. این بخشی از کارکردهای طبیعی ذهن انسان است. بعضی از داستان‌هایی که ذهن تعریف می‌کند کاملا واقعی هستند که به آنها حقایق می‌گوییم. اما سوال اینجاست که چسبیدن به‌این افکار، چه کمکی به غنی زندگی کردن ما می‌کند؟

زمانی که ذهن‌تان شروع به تعریف داستان‌ها می‌کند، به افکار خودآیندتان توجه کنید و هر یک را مشخص کنید.

فاجعه سازی(گذشته یا آینده): ………………………………….

آرمانی سازی(گذشته یا آینده): ………………………………….

مرور خاطرات: ………………………………………………………

ترس‌های آینده: …………………………………………………….

سایر کارکردها: ………………………………………………………..

حال که این کارکردها را شناسایی کردید، به آنها از زاویه دیگری نگاه کنید. محتویات ذهن‌تان را بر روی تکه‌هایی از کاغذ بنویسید و آنها را کمی دورتر از خود قرار دهید. می‌خواهم از نمایی بالاتر و بدون غرق شدن به آنها نگاه کنید. اینها همان چیزهایی هستند که کنترل زندگی شما را به دست گرفته اند. افکاری که مانع انجام دادن کارهای شما می‌شوند. هشدارهایی که مانع غنی زندگی کردن‌تان می‌شوند. به راستی این همان زندگی است که می‌خواهید داشته باشید؟ می‌خواهید به افکار اجازه دهید که شما را کنترل کنند؟ شما نمی‌توانید مانع حضور آنها شوید، اما چطور زندگی کردن و رفتار کردن‌تان کاملا در دست خودتان است.

مطالب بیشتر: